چرا کاوۀ آهنگر مشهور شده است؟

چرا کاوۀ آهنگر مشهور شده است؟

نسبت به بسیاری از شخصیت‌های دیگر شاهنامه، حضور شخصیت کاوه در این منظومه بسیار کوتاه است؛ اما همین حضور کوتاه با چنان شور و حرارتی توصیف شده که کاوه را به یکی از مشهورترین نام‌های شاهنامه تبدیل کرده است.

کد خبر : ۱۱۹۷۰۳
بازدید : ۳۴۴۱

فرادید | شاهنامۀ فردوسی فقط یک تاریخ افسانه‌ای که در قالب نظم درآمده باشد نیست. این کتاب یک اثر «شعری» استثنایی است؛ با تصویر‌هایی پرشور و خیال‌انگیز و کلماتی دلنشین و استوار و باشکوه. عاشقانه‌های شاهنامه مثل زیباترین غزل‌ها در جان مخاطب می‌نشینند و غم‌نامه‌هایش جگر خواننده را خون می‌کنند. اما بالاتر از همۀ این‌ها حماسه‌ها و نبرد‌ها هستند که روح ایستادگی و دلاوری از آن‌ها در همۀ تاریخ ایران جاری شده است.

به گزارش فرادید؛ یکی از شورانگیزترین داستان‌های شاهنامه داستان قیام کاوۀ آهنگر است. فردوسی در این داستان، اندوه، دادخواهی، ریاکاری و عصیانگری و ایستادگی را به بهترین و شاعرانه‌ترین شکل ممکن بیان کرده است. در اینجا چند مقطع مهم از این داستان و تعدادی از بهترین ابیات این بخش از شاهنامه را مرور می‌کنیم.

ضحاک و شهادت‌نامۀ درستکاری

ضحاک مدت‌ها بود که برای سیر کردن مار‌های روییده بر روی دو کتفش، هر روز جوانانی را به دست جلادان خودش می‌سپرد تا از مغز آن‌ها خورش‌هایی بسازند و به خورد مار‌ها بدهند. یک شب ضحاک کابوس وحشتناکی می‌بیند و از معبران می‌خواهد که تعبیر خوابش را بگویند. معبران می‌گویند که کسی پیدا خواهد شد که تاج و تخت ضحاک را از او خواهد گرفت و خودش پادشاه خواهد شد.

چرا کاوۀ آهنگر مشهور شده است؟

( اضطراب ضحاک از سرنوشتش؛ شاهنامۀ شاه طهماسبی)

این ماجرا روزگار ضحاک را مثل شب تیره می‌کند و هر روز اضطراب او را بیشتر. عاقبت در اثر همین اضطراب یک روز ضحاک همۀ بزرگان و موبدان را جمع می‌کند و می‌گوید که من دشمن پنهانی دارم که باید برای شکست دادن او بزرگترین لشکر ممکن را جمع کنم. اما برای جمع کردن چنین لشکری، باید مردم مرا به داد و درستکاری بشناسند. به همین خاطر به دستور او طوماری می‌نویسند که در آن ضحاک به عنوان پادشاهی درستکار و دادگر معرفی شده بود. ضحاک از همۀ بزرگان می‌خواهد که این شهادت‌نامه را امضا کنند و به درستی آن گواهی بدهند.

یکی محضر اکنون بباید نوشت
که جز تخم نیکی سپهبد نکشت

نگوید سخن جز همه راستی
نخواهد به داد اندرون کاستی

رفتن کاوه به دربار

در همین زمان است که کاوه با داد و فریاد به دربار می‌آید. ضحاک با تعجب ماجرا را جویا می‌شود. کاوه می‌گوید که برای نجات آخرین فرزندش به دربار آمده است. از ظاهر داستان برمی‌آید که کاوه فرزندان دیگری داشته که قبلا مغزشان خوراک مار شده و حالا او فکر می‌کند که نباید دوباره نوبت به یک فرزند دیگر او می‌رسیده.

شماریت با من بباید گرفت
بدان تا جهان ماند اندر شگفت

مگر کز شمار تو آید پدید
که نوبت ز گیتی به من، چون رسید؟

ضحاک که نیاز به ارائۀ جلوه‌ای دادگر از خودش داشت، دستور می‌دهد فرزند کاوه را به او برگردانند.

چرا کاوۀ آهنگر مشهور شده است؟

(ظرف سفالی با نقش ضحاک ماردوش؛ قرن ۱۲ میلادی)

خشم کاوه

تا اینجا اوضاع هنوز برای ضحاک چندان بد نیست. کار چه زمانی پیچیده می‌شود؟ وقتی که ضحاک از کاوه می‌خواهد که حالا که فرزندش را پس گرفته، آن شهادت نامه یا «محضر» را امضا کند! کاوه با خواندن محضر خشمگین می‌شود، آن را پاره می‌کند و روی زمین می‌ریزد. این همان لحظۀ درخشانی است که کاوه را کاوه می‌کند؛ لحظه‌ای که کاوه می‌تواند دست پسرش را بگیرد و بیرون برود اما نمی‌تواند چشمش را بر روی وارونه ساختن حقیقت ببندد.

بفرمود پس کاوه را پادشا
که باشد بران محضر اندر گوا

چو بر خواند کاوه همه محضرش
سبک سوی پیران آن کشورش

خروشید کای پای مردان دیو
بریده دل از ترس گیهان خدیو

همه سوی دوزخ نهادید روی
سپردید دل‌ها به گفتار اوی

نباشم بدین محضر اندر گوا
نه هرگز براندیشم از پادشا

خروشید و برجست لرزان ز جای
بدرید و بسپرد محضر به پای

آغاز قیام

کاوه بعد از بیان سخنانی آتشین خطاب به بزرگانی که محضر را امضا کرده بودند، با حالتی خشمگین و خروشان به همراه فرزندش از دربار بیرون می‌آید و این لحظۀ آغاز زوال پادشاهی ضحاک است. فردوسی این صحنه و لحظات را بسیار پرشور و باشکوه توصیف می‌کند:

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
برو انجمن گشت بازارگاه

همی بر خروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند

ازان چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای

همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد

خروشان همی رفت نیزه بدست
که‌ای نامداران یزدان پرست

کسی کاو هوای فریدون کند
دل از بند ضحاک بیرون کند

بپویید کاین مهتر آهرمنست
جهان آفرین را به دل دشمن است

بدان بی‌بها ناسزاوار پوست
پدید آمد آوای دشمن ز دوست

چرا کاوۀ آهنگر مشهور شده است؟

(ضحاک با دست بسته در دربار فریدون؛ قرن پازدهم میلادی)

صحنۀ حضور کاوه در شاهنامه بسیار کوتاه اوست: او با خشم وارد کاخ می‌شود؛ با خشم و خروش خارج می‌شود؛ یک تکه چرم را بر سر نیزه می‌کند و مردم را با این پرچم به سوی یاری کردن فریدون می‌خواند. این همۀ نقش کاوه است؛ اما همین حضور کوتاه را فردوسی چنان پرحرارت توصیف کرده که باعث شده کاوه به یکی از مشهورترین چهره‌های شاهنامه تبدیل شود. کاوه نه خون و تبار پادشاهی داشت و نه از بزرگان دربار بود؛ او آهنگر ساده‌ای بود که در برابر ریاکاری و ظاهرسازی خشمگین شد؛ خشم و خروشی که انگار خشم‌های خفتۀ همۀ مظلومان را بیدار کرد. انگار کاوه برای خوانندگان ایرانی شاهنامه نماد کسی است که در لحظۀ حساس و سرنوشت‌ساز زندگی‌اش تصمیم سخت اما درست را گرفته بود.

۱
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید